شفق
روزگاری عاشق این چشمها بودم ... خدا می داند که چه اندازه این دو دیده را دوست داشتم و چسان هرگز نتوانستم دل از مردمک سیان جادوگر آنها بردارم.
در دل این نگاه مرموز که فروغ زندگی از آن می تافت، یکدنیا رنج نهفته بود و با من سخن می گفت. یکدنیا هیجان و هوس به من می نگریست.
گویی صاحب نگاه خود چون هوس پر آزرم و چون هیجان پرشور بود ، خاموش و افسرده در سایه مژگان سیاه خود می زیست.
هزاران بار بدین چشمها نگریستم و یکبار نشد که به دیدنشان پریشان نشوم. یکبار نشد که آنها را ببینم و بی اختیار اشک در دو دیده نیاورم.
« ایوانویچ تیوچف »
**** **** ****
نگاه
بر شیشه ، عنکبوت درشت شکستگی تاری تنیده بود
الماس چشمهای تو بر شیشه خط کشید
وان شیشه در سکوت درختان شکست و ریخت
چشم تو ماند و ماه
وین هر دو
دوختند به چشمان من نگاه !
« نادر نادرپور»
**** **** ****
پیوند ناگسستنی
بوته اقاقیا بودم ، با عشق تو بزرگ شدم ، حالا که درختی پرشاخ و برگ شده ام ، بیا و مرا از ریشه بیفکن ، دلم می خواهد هیزم شکن این درخت تو باشی .
شاخه زنبق بودم ، با عشق تو گل دادم. حالا که شاخه ای پر گل شده ام ، بیا و مرا بچین. آخر اگر تو مرا نچینی ، برایم خار و گل چه فرق خواهد داشت؟
آب چشمه بودم. با عشق تو از دل سنگ بیرون آمدم. حالا که سر از سنگ خارا بدر آوردم ، بیا و مرا بنوش ، مرا که بلور شفاف نیز به درخشندگیم رشک می برد بنوش.
پروانه بودم. با عشق تو بال و پر یافتم. حالا که پر وبال گشوده ام، بیا و مرا در دام انداز. بگذار آتش عشق تو بال و پرم را بسوزاند.
بخاطر تو رنج خواهم برد ، زیرا غمی که از عشق تو بر دلم نشیند برایم فرح بخش است. نمی دانی چطور روز و شب در آرزوی هیزم شکنی تو، در آرزوی گل چینی تو، در آرزوی عطش تو، در آرزوی آتش تو هستم.
بگذار زخم عشق تو بر دلم نشیند تا خونی را که از آن بیرون خواهد جهید، چون گوهری لعلگون ارمغان تو کنم.
بخاطر تو، در جای زیورهای عادی، گیسوانم را با هفت خار بلند خواهم آراست، و بجای یاقوتهای گرانبها، دو شراره خون فام آتش از دو گوشم خواهم آویخت.
آنوقت، ای محبوب من، بدیدار تو خواهم آمد تا مرا در عین رنج بردن خندان بینی و گریان در آغوشم گیری. در آغوشم گیری تا بیش از همیشه مال تو باشم.
« خوانا دایبار بورو »
**** **** ****
ممنون از اینکه اومدی پیشم
توهم وب خوبی داری
بازم پیشم بیا
بای!!!
من شما رو لینک کردم اگه امکان داره منو با نام دایرکتوری RSS لینک کنید
بای
اسمت من رو یاد مجید بهرامی انداخت که ازش خیلی بدم میومد اما ایشاالله شما خوبی مثل اون نیستی
سلام.خیلی متن جالبیه.
ممنونم بهم سر زدید
سلام. خیلی زیبا بود.
علیک - علی کریمی ایول داره اصلا اون استقلالو ولش کن بچسب به خودمون