بیداری
ای رویای من، ای رویای شیرین من، خداحافظ!
ای خوشبختی شبهای دراز، کجائی ؟ مگر نمیبینی که خواب آرامش بخش از دیدگان من گریخته و مرا، در تاریکی عمیق شب، خاموش و تنها گذاشته است؟
بیدار و نومیدم. به رویاهای خود می نگرم که بال و پر گشوده اند و از من می گریزند. اما روح من با غم و حسرت این رویاهای عشق را دنبال می کند.
ای عشق، ای عشق، پیام من را بشنو. این رویاهای دلپذیر را بنزد من باز فرست. کاری کن که شامگاهان، مست باده خیال ، در خواب روم ، و هرگز بیدار نشوم.
« الکساندر پوشکین »
سلام...
مرسی بهم سر زدی ...
زود زود میاپم...
مطلبت مثل بقیه فوق العاده بود...
بازم پیشم بیااااااااا...
بای تا بعد دوست من..
چطوری پسر عمه . چه جالب ...........ژ
من هم وب دارم ادرسش.............نمیگم
سلام عزیز
میخوای بزاریم تو کف ایکی ثانیه پیداش میکنم