عاشق عشق
نسیم دلکش کوویت
مرا از عشق میراند
ولی تنهاترین شبنم
سرود عشق میخواند
من چشم هایم را
برای عشق می شویم
و با هر قطره اشکم
تو را در عشق می جویم
ولی من همیشه عاشقم
عاشق عشقمو صادقم
« محمد بهرامی»
صدای ساز من
ای ساز ناز من ، سرد و ساکت مانده ام
ای صدای ساز من ، تنها من مانده ام
در میان دست توست ، شهپر پرواز من
من صمیمی تر شدم تاتویی همراز من
عرش زیر پای توست ، شعر من آواز من
این من و این بار غم ، فکر تو دمساز من
من شکستم این سکوت تا توباشی راز من
گرچه پایانم رسید این تویی آغاز من
این من و این هجر تو ، ناله و این ساز من
تو چرا ساکت شدی ای صدای ساز من
« محمد بهرامی »
محو و مات
گفته بودی که : - « چرا محو تماشا منی؟
و آنچنان مات، که یکدم مژه بر هم نزنی ! »
- مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی!
« فریدون مشیری »
**** **** ****
نایافته
گفتی که :
- « چو خورشید ،زنم سوی تو پر،
چون ماه ، شبی می کشم از پنجره سر !»
اندوه که خورشید شدی ،
تنگ غروب !
افسوس که مهتاب شدی ،
وقت سحر !
« فریدون مشیری »
**** **** ****
غروب عشق
چقدر سخت است ،
کسی را دوست داشتن ...
ولی هر دم از او ،
دل را شکستن ...
چقدر سخت است ،
در تنهایی نشستن ...
ز یاد عشق او ،
هر دم گریستن ...
چقدر سخت است ،
این دل سپاری ...
که بر هر که بسپاری ،
یاری ز یاران هرگز نیابی ...
چقدر آسان شده ،
عاشق شدنها ...
چقدر مضحک شده ،
عاشق شدنها ...
« الوا حاجی علی اکبری »