-
خداحافظ
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 23:36
بچه ها خداحافظ از آشنایی با همتون لذت بردم حرفه دیگه ای جز خداحافظی ندارم خداحافظ دوستای خوبم
-
همیشه ماندگار
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 13:47
یاد تو بارها و بارها در ذهن ویرانم تداعی می شود یاد روزهای بارانی در زیر آلاچیق عشق. و یاد شب های پرستاره که زیر نور کهکشان محبت ساکن بودیم و یاد آن حرف های قشنگ که از جنس دلت بود با یاد تو به دور دست های خیال سیر می کنم و با یاد تو از غم ها فارق می شوم یاد تو بر این دل مجروح مرحم است یاد تو روح سبز زندگی را در کالبد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 11:52
حال آپیدن ندارم
-
مسافر لحظه ها
شنبه 5 تیرماه سال 1389 22:11
یک شبنم ، این است آن منی که از سالهای دراز از نخستین روزی که به خویش چشم گشوده ام . بر دوش کشیده ام . و از گرماها و سرماها و شکست ها و پیروزی ها و سفرها و حضرها و شادی ها و غم ها گذشتم و گذراندم و آوردم. بعد از آن همه سالها اینک تنهای تنها و اکنون کارم سفر است و تنهاترین مسافرم. در زیر کوله باری سنگین از این تنهایی و...
-
عاقبت خواهی رفت
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 14:34
دریاب که از روح جدا خواهی رفت در پرده اسرار فنا خواهی رفت می نوش ندانی ز کجا آمده ای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت این کوزه چو من عاشق زاری بودست دربند سر زلف نگاری بوده است این دسته که بر گردن او می بینی دستیست که بر گردن یاری بوده است ای چرخ فلک ، خرابی از کینه توست بیدادگری شیوه ی دیرینه توست ای خاک اگر سینه تو...
-
داغ تنهایی
سهشنبه 11 خردادماه سال 1389 14:04
آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سرد مهری بین کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم سوختم از آتش دل در میان موج اشک شوربختی بین...
-
سفر سبز
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1389 14:37
گاه حس میکنم که سپیده دمان خواهم مرد. شب است و سکوت است و رویا ، ناگه صدای درب همه را درهم می شکند. با بهت و حیرت میزبان ناخوانده ترین مهمانی می شوم که مرا بتدریج دربر می گیرد. همچون برف که تن عریان درخت را می پوشاند .آه چه لباس سردی. خوب میدانم مرا زین تقدیر مکتوب گریزی نیست و به ناچار باید تن را برای همیشه به آغوش...
-
الهی.......
یکشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1389 10:56
الهی گاهی نگاهی
-
من و تو
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 14:45
من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره همیشه بین ما دیوار صدرنگ غروره نداریم هیچ کدوم حرفی که بازم تازه باشه چراغ خنده هامون خیلی وقته سوت و کوره من و تو من و تو من و تو هم صدای بی صداییم با هم و از هم جداییم خسته از این قصه هاییم هم صدای بی صداییم نشستیم خیلی شب ها قصه گفتیم از قدیما یه عمره وعده ها افتاده از امشب به...
-
وقتی تو نیستی
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 19:16
وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه نبایدها مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خوانم عمریست لبخندهای باور خود را در دل ذخیره می کنم باشد برای روز مبادا اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آنروز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست اما کسی چه می داند...
-
نشان جاودان
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 11:04
نشان جاودان آری آغاز عشق است ، تنها نشانه جاودان این جهان . واژه ای خاص که آفریده شد تا وجود آدمی را برای ابد تسخیر سازد. پروردگار آدم را از مشتی خاک برگرفت و از خود در او دمید و یقینا هر که پروردگار در او بدمد عاشق می شود بی شک برترین هدف آفرینش عشق است و والاترین وظیفه آدم عاشقی است او می فرماید : شما آفریده شدید تا...
-
الهی!
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 22:33
گاهی به خود نگرم ، گویم از من زارتر کیست؟ گاهی به تو نگرم ، گویم از من بزرگوارتر کیست؟ بنده چون به فعل خود نگرد ، به زبان تحقیر از کوفتگی و شکستگی گوید : پر آب دو دیده و پر آتش جگرم پر باد دو دستم و پر از خاک سرم چون به لطف الهی و فضل ربانی نگرد ، به زبان شادی و نعمت آزادی گوید : چه کند عرش که او غاشیه من نکشد؟ چون به...
-
شما و تو
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 23:16
« شما » و « تو» به اشتباه جای شمای خشک و مودبانه را با توی صمیمانه عوض کرد و مرا بعوض شما ، تو خواند. بی اختیار رویای خوشبختی بر روح شیفته من بوسه زد. اکنون متفکرانه پیش روی او ایستاده ام و نمی توانم لحظه ای از او دیده برگیرم. بزبان می گویم : شما چه دختر مودبی هستید. اما در دل فکر می کنم: چقدر تو را دوست دارم! «...
-
بیداری
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 14:49
بیداری ای رویای من، ای رویای شیرین من، خداحافظ! ای خوشبختی شبهای دراز، کجائی ؟ مگر نمیبینی که خواب آرامش بخش از دیدگان من گریخته و مرا، در تاریکی عمیق شب، خاموش و تنها گذاشته است؟ بیدار و نومیدم. به رویاهای خود می نگرم که بال و پر گشوده اند و از من می گریزند. اما روح من با غم و حسرت این رویاهای عشق را دنبال می کند. ای...
-
گریه من
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 19:59
ز آتش دیده و جان خون گریه آرام میکنم ز دیده چشمان او من رو به آسمان میکنم من عاشقترین غم داده ام آواره ای جانانه ام من مجنون لیلی نیستم من فرهاد شیرین نیستم من شیفته ام خود شیفته ام من عاشقی بیشیله ام من عاشقم ........................عاشقم..........................................! « محمد بهرامی »
-
عاشق عشق
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 13:38
عاشق عشق نسیم دلکش کوویت مرا از عشق میراند ولی تنهاترین شبنم سرود عشق میخواند من چشم هایم را برای عشق می شویم و با هر قطره اشکم تو را در عشق می جویم ولی من همیشه عاشقم عاشق عشقمو صادقم « محمد بهرامی»
-
صدای ساز من
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 18:11
صدای ساز من ای ساز ناز من ، سرد و ساکت مانده ام ای صدای ساز من ، تنها من مانده ام در میان دست توست ، شهپر پرواز من من صمیمی تر شدم تاتویی همراز من عرش زیر پای توست ، شعر من آواز من این من و این بار غم ، فکر تو دمساز من من شکستم این سکوت تا توباشی راز من گرچه پایانم رسید این تویی آغاز من این من و این هجر تو ، ناله و...
-
محو و مات *** نایافته *** غروب عشق
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 18:31
محو و مات گفته بودی که : - « چرا محو تماشا منی؟ و آنچنان مات، که یکدم مژه بر هم نزنی ! » - مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی! « فریدون مشیری » **** **** **** نایافته گفتی که : - « چو خورشید ،زنم سوی تو پر، چون ماه ، شبی می کشم از پنجره سر !» اندوه که خورشید شدی ، تنگ غروب ! افسوس که...
-
شفق
جمعه 30 بهمنماه سال 1388 21:35
شفق روزگاری عاشق این چشمها بودم ... خدا می داند که چه اندازه این دو دیده را دوست داشتم و چسان هرگز نتوانستم دل از مردمک سیان جادوگر آنها بردارم. در دل این نگاه مرموز که فروغ زندگی از آن می تافت، یکدنیا رنج نهفته بود و با من سخن می گفت. یکدنیا هیجان و هوس به من می نگریست. گویی صاحب نگاه خود چون هوس پر آزرم و چون هیجان...
-
حقیقت عشق
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 14:07
حقیقت عشق عشق و شهوت ، نور و ظلمت ، پیشرو با مانده جای ، نیستند همدم. همدم عشق است پاکی و صفا، مهر و وفا، کوشش برای درک زیبایی دنیا. همدم شهوت بود آلودگی بر زشتکاریها و پستیها و انواع رذالت ها، نه پاکی و صفا. همدم نور است زیبایی و تابانی، نمایانیدن راهی ز چاهی، راه کج از راست راهی. همدم ظلمت بود، اهریمنان پست بدافکار،...
-
ای عشق
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 14:06
« محمود درویش » می گوید: ای عشق! ای گل ایستاده من در آنسوی زمان و حواس، ای کسی که لبانت بوسه ای که در پوست من صلیبی از یاسمن نقش می زند یک بار به خواب من بیا تا جنونم برگردد! ای عشق! از تو دور شدم تا به تو نزدیک شوم و زمان را یافتم. اکنون با زمان معاشقه می کنم و من آتش عشق را در صاعقه معشوقم ربودم برایم چیزی باقی...
-
دنیا
پنجشنبه 24 دیماه سال 1388 13:45
دنیا را بد ساختند کسی را که دوست داری ، دوستت ندارد کسی که تو را دوست دارد ، تو دوستش نداری اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد به رسم آئین زندگانی به هم نمی رسند و این رنج است زندگانی یعنی این « دکتر علی شریعتی »
-
سرود پنجم
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 20:02
ز غم کسی هلاکم که ز من خبر ندارد عجب از محبت من که در او اثر ندارد **** **** **** سرود پنجم « ... عشق ما دهکده ای است که هرگز بخواب نمی رود نه به شبان و نه به روز و جنبش و شور و حیات یکدم در آن فرو نمی نشیند. هنگام آنست که دندانهای تو را در بوسه ای طولانی چون شیری گرم بنوشم « احمد شاملو » **** **** **** سر هر سینه سری...
-
درخت اشک
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 11:08
درخت اشک شکسته کشتی قلبم ز موج غم ز موج غم که تنها ناخدای دل مرا از عشق سیرم کرد برفته نور چشمانم که ماه روشنی بخشم ز دست و دیده پنهان شد به تاریکی اسیرم کرد تو بودی ناخدای دل تو بودی نور چشمانم که رفتی از کنار من تو رفتی بادبان برکنده شد از غم تو رفتی نور چشمان رفت و اینک خانه لبریز از نوای زار زار من و اینک ابرهای...
-
بی تو
یکشنبه 20 دیماه سال 1388 11:02
بی تو بی تو از دست رفته ام بی تو بی تو ساز شکسته ام بی تو بی تو از پشت این دریچه سبز افق زرد خسته ام بی تو بی تو من در خلیج چشمانت نی در گل نشسته ام بی تو بی تو در فصل زعفرانی عمر بی تو بی تو شکسته ام بی تو « کیومرث منشی زاده»
-
با عکس تو
جمعه 18 دیماه سال 1388 20:49
با عکس تو بی تو هر لحظه ملالیست مرا هرنفس زحمت سالیست مرا با همه رنج توانسوز فراق باز با عکس تو حالیست مرا « مهدی سهیلی » **** **** **** مکتب عشق سیه چشمی به کار عشق استاد به من درس محبت یاد می داد مرا از یاد برد آخر ولی من به جز او عالمی را بردم از یاد « فریدون مشیری » **** **** **** قفس رهایی قفس دیدم، رهایی یادم...
-
خدایا عشق
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 09:37
خدایا عاشقم عاشقترم کن **** **** سراپا آتشم خاکسترم کن **** **** **** و عشق ، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس. و عشق ، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگیها برد. مرا رساند به امکان یک پرنده شدن و نوش داروی اندوه ؟ صدای خالص اکسیر می دهد این نوش **** **** ****